ای دوست

ای دوست قبولم کن و جانم بستان

مستم کن و از هر دو جهانم بستان

با هرچه دلم قرار گیرد بی تو

آتش به من اندر زن و آنم بستان

"مولانا"

برای مطالب بیشتر اینجا کلیک کنید...

افسوس

گفتی که چو خورشید زنم سوی تو پر

چون ماه شبی می کشم از پنجره سر

اندوه...

که خورشید شدی تنگ غروب

افسوس...

که مهتاب شدی وقت سحر

"فریدون مشیری"

برای مطالب بیشتر کلیک کنید...

نگاه تو

کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود

و انسان با نخستین درد

در من زندانی ستمگری بود

که با آواز زنجیرش خو نمی کرد

من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

"احمد شاملو"

برای مطالب بیشتر کلیک کنید...

دلتنگی

 

دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچه از غم هجران تو در جان من است

((مولانا))




برای مطالب بیشتر در اینجا کلیک کنید...